loading...
afshinyk
afshinyk بازدید : 58 یکشنبه 04 آبان 1393 نظرات (0)
ماجرای جالب صحبت حضرت سلیمان و مورچه

 

حضرت سلیمان (ع ) در کنار دریا نشسته بود ، نگاهش به مورچه ای افتاد که دانه گندمی را باخود به طرف دریا حمل می کرد .سلیمان (ع) همچنان به او نگاه می کرد که دید او نزدیک آب رسید.در همان لحظه قورباغه ای سرش را از آب دریا بیرون آورد و دهانش را گشود ، مورچه به داخل دهان او وارد شد ، و قورباغه به درون آب رفت.


سلیمان مدتی در این مورد به فکر فرو رفت و شگفت زده فکر می کرد ، ناگاه دید آن قورباغه سرش را از آب بیرون آورد و دهانش را گشود ، آن مورچه آز دهان او بیرون آمد، ولی دانه ی گندم را همراه خود نداشت .

 

سلیمان(ع) آن مورچه را طلبید و سرگذشت او را پرسید.

 

مورچه گفت : " ای پیامبر خدا در قعر این دریا سنگی تو خالی وجود دارد و کرمی در درون آن زندگی می کند . خداوند آن را در آنجا آفرید او نمی تواند ار آنجا خارج شود و من روزی او را حمل می کنم . خداوند این قورباغه را مامور کرده مرا درون آب دریا به سوی آن کرم حمل کرده و ببرد .

 

این قورباغه مرا به کنار سوراخی که در آن سنگ است می برد و دهانش را به درگاه آن سوراخ می گذارد من از دهان او بیرون آمده و خود را به آن کرم می رسانم و دانه گندم را نزد او می گذارم و سپس باز می گردم وبه دهان همان قورباغه که در انتظار من است وارد می شود او در میان آب شناوری کرده مرا به بیرون آب دریا می آورد و دهانش را باز می کند ومن از دهان او خارج میشوم ."

 

سلیمان به مورچه گفت : (( وقتی که دانه گندم را برای آن کرم میبری آیا سخنی از او شنیده ای ؟ ))


مورچه گفت آری او می گوید :


ای خدایی که رزق و روزی مرا درون این سنگ در قعر این دریا فراموش نمی کنی رحمتت را نسبت به بندگان با ایمانت فراموش نکن



afshinyk بازدید : 58 یکشنبه 04 آبان 1393 نظرات (0)

روزی مردی داخل چاله ای افتاد و کمک خواست …!!!

یک دانشمند عمق چاله و رطوبت خاک آن را اندازه گرفت!

یک روزنامه نگار در مورد دردهایش با او مصاحبه کرد!

یک یوگیست به او گفت : این چاله و همچنین دردت فقط در ذهن تو هستند در واقعیت وجود ندارند!!!

یک پزشک برای او دو قرص آسپرین پایین انداخت!

یک پرستار کنار چاله ایستاد و با او گریه کرد!

یک روانشناس او را تحریک کرد تا دلایلی را که پدر و مادرش او را آماده افتادن به داخل چاله کرده بودند پیدا کند!

یک تقویت کننده فکر او را نصیحت کرد که : خواستن توانستن است!

یک فرد خوشبین به او گفت : ممکن بود یکی از پاهات رو بشکنی!!

سپس فرد بیسوادی گذشت و دست او را گرفت و او را از چاله بیرون آورد…!
 


afshinyk بازدید : 54 یکشنبه 04 آبان 1393 نظرات (0)

تخم مرغ دزد شتر دزد می شود !! ( حتما بخوانید )

این مطلب شاید قدیمی باشد اما من در طول عمرم مطلبی به روز تر از این ندیدم . چند دقیقه از وقت تان را صرف خواندن این مطلب کنید . از ما که گذشت . شاید تصمیم بگیریم که نسل بعد اینگونه نباشد
 

آخرین روزهای اسفند ماه سال 1390 همراه بود با خبر تصادف علی دایی كه پس از شكست تیمش در حال عزیمت از اصفهان به تهران، به علت خواب‌آلودگی خودروی وی واژگون می‌شود. اما از آن جا كه برخی حاشیه‌ها برای من جذاب‌تر و جالب‌ توجه‌تر از اصل موضوع است، خبر سرقت اموال علی دایی از داخل خودروی وی انگیزه‌ی من برای نگارش این یادداشت شد. به قول مأموران آگاهی اجازه دهید صحنه را بازسازی كنیم. علی دایی با خودروی پرادوی خود در محور اصفهان به كاشان در ساعت 20:10 دچار سانحه می‌شود، محمد دایی برادر وی از خودرو پیاده شده و در حالی كه علی دایی بیهوش است با استمداد از اورژانس به همراه وی به یكی از بیمارستان‌های كاشان می‌روند و خودروی پرادوی بی‌در و پیكر را به حال خود رها می‌كنند. به نظر شما با آمار و احتمال ریاضی چقدر احتمال دارد كه افرادی كه وسایل علی دایی را به سرقت برده‌اند، سارق حرفه‌ای باشند؟ با بیان برخی توضیحات و شواهدی كه خودم به عینه با آنها روبرو بوده‌ام، اثبات خواهم كرد این قبیل افراد نه تنها سارق حرفه‌ای و سابقه‌دار نیستند بلكه همین آدم‌های معمولی هستند كه در اطراف ما زندگی می‌كنند. امكان دارد شما با این افراد دوست باشید، همسایه باشید، همكار باشید و خدای ناكرده فامیل باشید. قیافه‌هایشان هم كاملاً معمولی است مثل همه‌ی آدمها. اسلحه و نقاب و شاه كلید هم ندارند.

 

داستان اول

بچه بودم و بنّایی داشتیم. جلوی خانه‌مان یك كامیون آجر خالی كرده بودند تا بنای نیمه‌تمام خانه به سرانجام برسد. پدرم یك روز آمد و گفت احساس می‌كنم از این آجرها كم می‌شود. یك روز صبح زود به كمین نشستیم و دیدیم مردی با فرقون دارد از این آجرها بار می‌كند كه ببرد. با پدرم از خانه آمدیم بیرون و جالب این كه طرف فرار نكرد و همچنان داشت به كارش ادامه می‌داد. پدرم گفت: «آقا چه كار می‌كنی؟! این آجرها برای ماست» با خونسردی گفت: «دو تا كوچه بالاتر داریم برای آقا امام حسین تكیه درست می‌كنیم، راه دوری نمی‌رود» پدرم گفت: «با آجر دزدی؟!» مرد پررو گفت: «یعنی شما از یك فرقون آجر برای امام حسین دریغ می‌كنید؟ واقعاً كه!» و پدرم افزود: «زندگی من فدای امام حسین ولی شما باید اجازه بگیرید» و خلاصه بحث بالا گرفت و با دعوا و اعصاب خرد این آقای زبان‌ نفهم را با دست خالی روانه‌اش كردیم رفت.

 

داستان دوم

نوجوان بودم و تابستان بود. رفته بودیم به شهرستان‌ آباء و اجدادی‌مان، همراه با پسر یكی از بستگان دور رفتیم به بازار. در حین پرسه‌زدن در بازار به من اشاره‌ای كرد كه «اینو داشته باش» روبروی یك مغازه ایستاد و چند تا سنجاق‌سر را برداشت و درباره‌ی قیمت با فروشنده كه پیرمردی بود وارد صحبت شد و نهایتاً گفت گران است و به ظاهر سنجاق‌ها را سر جایش گذاشت. اندكی كه دور شدیم كف دستش را به من نشان داد و گفت «حال كردی!» و من مات و مبهوت از این حركت وی كه «این چه كاری بود كردی» و او نیز پاسخ داد «آدم باید زرنگ باشه، به تو هم میگن بچه تهران؟!»

این فرد الان زنده است، كاسب است، برای خودش مغازه دارد، زن دارد، آبرو دارد، برای خودش در بازار اعتبار دارد و من سال‌هاست كه ندیدمش. نمی‌دانم الان در شغلش چگونه است. ولی برای كسی كه دزدی را زرنگی می‌پندارد و می‌گوید كاسب باید زرنگ باشد، بعید است كه اگر جایی فرصتی برای قاپیدن یا تصاحب مال بی‌صاحبی یافت از این فرصت دریغ كند. (منظور از مال بی‌صاحب، مالی است كه هم‌اكنون صاحبش بالای سرش نیست)

 

داستان سوم

در دوران سربازی بارها و بارها اتفاق می‌افتاد كه اموال هم‌خدمتی‌ها را می‌بردند. خوب دزد كه نمی‌تواند از بیرون بیاید داخل پادگان و پول و اموال سربازها را ببرد. پس نتیجتاً سارق یا سارقین غریبه نبودند. یكی از عمومی ترین چیزهایی كه دزدیده می‌شد پوتین بود. پوتین را نمی‌شد خیلی محافظت كرد. چون كثیف بود و اگر داخل ساك یا زیر سر می‌گذاشتی كثیف‌كاری می‌كرد و چاره‌ای نبود مگر این كه بگذاری بالای سرت و خوابت هم از عمق هزار پا بیشتر نشود كه اگر كسی خواست ببرد تو بیدار شوی و طرف بیخیال شود. دقت كنید چگونه یك نفر می‌تواند پوتین هم‌خدمتی خودش را ببرد و به روی مباركش نیاورد؟! اینها سارق حرفه‌ای سابقه‌دار نبودند، از همین جوانان رشید این مرز و بوم بودند كه دیپلم گرفته یا نگرفته، آمده بودند خدمت سربازی. این قضیه منحصر به گروهان و گردان ما هم نبود. من در گروهان‌ها و دیگر گردان‌ها هم دوستانی داشتم و همه از این مسأله گلایه داشتند و دزدی در پادگان یك پدیده‌ی فراگیر بوده و هست.

 

داستان چهارم

در دوران دانشجویی چندین بار مواد خوراكی و بعضاً غذاهای مرا با ظرفش بردند و حتی ظرف خالی را نیز نیاوردند. اگر بگوییم سرقت اموال در محیط پادگان شاید طبیعی به نظر برسد، در محیط علمی دانشگاه به هیچ عنوان قابل توجیه نیست. ترم دوم بود كه به یخچال سوئیت ما بچه‌های مهندسی زیاد دستبرد می‌زدند، من در یك اقدام ابتكاری با ماژیك روی در یخچال نوشتم: «بالاخره یه روز می‌گیرمت!» و از آن پس چیزی از آن یخچال جابجا نشد. جالب این بود كه این موضوع با واكنش دانشجویان سارق مواجه شد كه «شما فكر كردید ما دزدیم!» همان ضرب‌المثل بالا بردن چوب و فرار گربه دزده. یك روز صبح در سرویس دانشگاه یكی از همین برادران تحصیل‌كرده‌ی سارق داشت برای دوست بغل دستی‌اش دزدی‌هایش را تئوریزه می‌كرد. او می‌گفت: «ببین ما اینجا همه دانشجوییم، مال من و مال تو نداره». این آقا دانشجوی رشته‌ی دبیری بود و الان معلم است. خدا به خیر كند عاقبت دانش‌آموزانی كه زیردست این فرد تربیت می‌شوند.

 

 

داستان پنجم

مسئول بسیج دانشجویی بودم و بسیج را همراه با اعضای فعّال آن در حالی از نفر قبلی تحویل گرفتم كه هیچ شناخت درستی نسبت به اعضای بسیج و فرهنگ سازمانی آن نداشتم. یك روز دو نفر از بچه‌های بسیج آمدند و گفتند: «حاجی! رفتیم از روابط عمومی دانشگاه دو تا یونولیت تك زدیم (یعنی بی‌اجازه برداشتیم) واسه نمایشگاه» گفتم: «شما خیلی بیخود كردید، همین الان میرید میذارید سر جاش» گفتند: «حاجی! اینو از دوم خردادی‌ها كش رفتیم خودت كه دیدی دانشگاه واسه برنامه‌های بسیج بودجه نمیده، ما هم حق داریم سهم خودمون رو این جوری بگیریم» گفتم: «اینجا صحنه‌ی نبرد با نیروهای بعثی نیست كه شما بروید غنیمت بگیرید! اینجا دانشگاه است و برای خودش قانون دارد. ما سهم بسیج را باید از راه قانونی بگیریم. این كاری كه شما كردید اسمش دزدی است!» و سرانجام با اصرار من رفتند و شبانه مجدداً یونولیت‌ها را سر جایش گذاشتند.

 

داستان ششم

ازدواج كردیم و رفتیم سر خانه‌ و زندگی مشترك. در آپارتمان‌مان دو نفر بودند كه با ماشین كار می‌كردند و به اصطلاح مسافركش بودند. یك روز دیدم یكی از اینها دارد با یك صندوق صدقات خالی، سر و كله می‌زند. رو  به من گفت: «آقامحمد! شما كه مدیر آپارتمانی از پول صندوق یه قفل بخر برای این صندوق، همین جا هم نصبش كنیم» پرسیدم: «ببخشید این صندوق رو از كجا آوردید؟» گفت: «این رو سر خط پیداش كردم، قفلش رو شكسته بودن، پولاشم برده بودن، من گفتم صندوق خالیش كه به درد كسی نمی‌خوره» من گفتم: «آقای …! این صندوق صدقات مال ما نیست! اگر نیاز باشد ما یك صندوق صدقات می‌خریم» با یك حالت خاص گفت: «برو بابا تو هم دلت خوشه! میلیارد میلیارد دارن می‌برن، اونوقت تو به این گیر دادی!» گفتم: «در هر صورت من برای این صندوق هیچ هزینه‌ای نمی‌كنم، نمی‌خوام مال شبهه‌ناك بیاد توی این آپارتمان» با لب و لوچه‌ی آویزان و با بی‌میلی گفت: «باشه هر چی شما بگی!». در این داستان به سلسله مراتب سرقت دقت كنید. یعنی یكی پول صندوق را می‌برد و دیگری صندوق قفل شكسته را. مثل شیری كه گورخری را شكار می‌كند و دل و جگر و رانش را می‌خورد، كفتارهایی پیدا می‌شوند كه گوشت‌های پشت و قسمت شكم را بخورند، پس از آنها لاشخورهایی می‌آیند كه گوشت بین دنده‌ها و استخوان‌ها را می‌خورند، نهایتاً هم مورچه‌ها هر آن چه مانده باشد را صاف و تمیز می‌كنند.

 

جمع‌بندی

اختلاس سه هزار میلیارد تومانی كه سال گذشته از آن رونمایی شد (چون از سال 87 شروع شده بود و در 90 به مراحل پایانی و رونمایی رسید) توسط سارقان سابقه‌دار صورت نگرفته است. بلكه خیلی از این متهمان از افراد به ظاهر آبرودار بوده‌اند كه موقعیتی برای بروز و ظهور خرده فرهنگ قاپیدن و چاپیدن مهیا یافته‌اند. حالا یكی در توانش اختلاس سه هزار میلیاردی است، آن دیگری به اندازه‌ی سه میلیارد دستش برای چاپیدن اموال بی‌صاحب باز است، یكی دیگر سه میلیون، یكی دیگر می‌تواند غذای هم‌خوابگاهی‌اش را ببرد، یكی دیگر دستش می‌رسد كه پوتین هم‌خدمتی‌اش را بدزد و … خلاصه هر كس به اندازه‌ی توانش و بر اساس این فرهنگ غلطی كه در ضمیر بسیاری از ایرانیان درونی‌سازی شده است از این آب گل‌آلود تا بتواند ماهی‌ می‌گیرد و اسمش را هم می‌گذارد زرنگی! ربطی هم به پولدار بودن یا فقیر بودن ندارد. وقتی اسم بلند كردن مال بی‌صاحب را بگذاریم زرنگی، میلیاردر هم كه باشی و اعتقاد داشته باشی آدم باید زرنگ باشد، از بلند كردن یك اسكناس هزار تومانی در خلوت دریغ نمی‌كنی!

پس بیایید خودمان را اصلاح کنیم و از این پس دزدی را زرنگی ندانیم و به ارزش های اخلاقی پایبند باشیم.

 

 

 

afshinyk بازدید : 60 یکشنبه 04 آبان 1393 نظرات (0)
اندکی با تفکر…!!! (سخن بزرگان)


    افتادگی یا گردن نهادن و خشنود بودن و یا هرچه می خواهید نامش را بگذارید،
    نشانه سستی و درماندگی است…
    جین وبستر


*********سخن بزرگان*********
    دوستان در زندان به كار آیند كه بر سر سفره،
    همه دشمنان دوست نمایند.
    سعدی


*********سخن بزرگان*********
    چه شادی هایی كه زیر پای انسانها سركوب شدند،
    زیرا بیشتر افراد به آسمان توجه دارند و آنچه را كه زیر پاهایشان است نادیده می گیرند.
    گوته


*********سخن بزرگان*********
    اگر می دانستید كه یك محكوم به مرگ هنگام مجازات تا چه حد آرزوی بازگشت به زندگی را دارد،
    آنگاه قدر روزهایی را كه با غم سپری می كنید، می دانستید…
    بوعلی سینا


*********سخن بزرگان*********
    چهره ی خود را به سوی خورشید بگردان،
    آن گاه تمام سایه ها پشت سر تو خواهند افتاد…
    هلن كلر


*********سخن بزرگان*********
    آن چه امروز از آنِ شما است،
    یك روز به دیگری سپرده می شود…
    جبران خلیل جبران


*********سخن بزرگان*********
    ﺍﮔﺮ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺩﺭ ﻃﻮﻝ ﻋﻤﺮ ﺧﻮﻳﺶ، ﻣﻴﺰﺍﻥ ﻛﺎﺭﻛﺮﺩ ﻣﻐﺰﺷﺎﻥ ﻳﻚﻣﻴﻠﻴﻮﻧﻴﻮﻡ ﻣﻌﺪﻩ ﺷﺎﻥ ﺑﻮﺩ،
    ﺍﻛﻨﻮﻥ ﻛﺮﻩ ﻱ ﺯﻣﻴﻦﺗﻌﺮﻳﻒ ﺩﻳﮕﺮﻱ ﺩﺍﺷﺖ…
    ﺁﻟﺒﺮﺕ ﺍﻧﻴﺸﺘﻴﻦ


*********سخن بزرگان*********
    ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺩﺍﻧﺎ ﻛﻮﺷﺶ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻫﻤﺮﻧﮓ ﻣﺤﻴﻂ ﺳﺎﺯﻧﺪ،
    ﺍﻣﺎ ﺍﺷﺨﺎﺹ ﺩﻳﻮﺍﻧﻪ ﺳﻌﻲﻣﻲ ﻛﻨﻨﺪ ﻣﺤﻴﻂ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺭﻧﮓ ﺧﻮﺩ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﻧﺪ.
    ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﺩﻟﻴﻞ، ﺗﺤﻮﻻﺕ ﻭ ﭘﻴﺸﺮﻓﺖ ﻫﺎﻱ ﺍﺟﺘﻤﺎﻉ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺩﻳﻮﺍﻧﮕﺎﻥﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ…
    ﺁﻧﺪﺭﻩ ﻣﻮﺭﻭﺍ


*********سخن بزرگان*********
    ﺍﻣﻴﺪ ﺑﺮﺍﻱ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺁﺭﺯﻭ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩﺍﺭﻧﺪ
    ﻭ ﻋﺸﻖ ﺑﺮﺍﻱ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ ﻛﻪ ﺑﺮﺍﻳﺸﺎﻥ ﺩﺍﺩﻥ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎﻱ ﮔﺮﻓﺘﻦﺍﺳﺖ.
    ﻓﺮﻧﺎﻧﺪﻭ ﭘﺴﻮﺍ


*********سخن بزرگان*********
    ﺍﺯ ﺁﻧﭽﻪ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻣﻲ ﺑﺨﺸﺪ، ﻟﺬﺕ ﺑﺒﺮﻳﺪ،
    ﻭﻟﻲ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺁﺯﺍﺩ ﻭ ﺭﻫﺎ ﺑﺎﻗﻲ ﺑﻤﺎﻧﻴﺪ…
    ﭘﻴﺘﺮ ﻣﻚ ﻭﻳﻠﻴﺎم


*********سخن بزرگان*********
    ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺮﮔﺰ ﭼﻴﺰﻫﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﻣﺰﻩ ﺍﺵ ﺭﺍ ﻧﭽﺸﻴﺪﻩ ﻫﻮﺱ ﻧﻤﻲ ﻛﻨﺪ،
    ﺍﻣﺎ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﻳﻜﺒﺎﺭ ﻣﺰﻩ ﻧﻌﻤﺘﻲ ﺭﺍ ﭼﺸﻴﺪ،
    ﺁﻥ ﻭﻗﺖ ﺩﻳﮕﺮ ﻣﺤﺮﻭﻣﻴﺖﺍﺯ ﺁﻥ ﺩﺷﻮﺍﺭ ﺍﺳﺖ…
    ﺟﻴﻦ ﻭﺑﺴﺘﺮ


*********سخن بزرگان*********
    ﺁﻥ ﭼﻪ ﺑﺎ ﺧﺸﻢ ﺁﻏﺎﺯ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ، ﺑﺎ ﺷﺮﻡ ﺑﻪ ﭘﺎﻳﺎﻥ ﻣﻲ ﺭﺳﺪ…
    ﺑﻨﺠﺎﻣﻴﻦ ﻓﺮﺍﻧﻜﻠﻴﻦ


*********سخن بزرگان*********
    وقتی تمام ورق های دستتان نشان می دهند که بازنده اید ،
    تنها راه پیروزی شکست قوانین است .
    کتاب اوهام – پل استر


*********سخن بزرگان*********
    هرگز با احمق ها بحث نکنید.
    آنها اول شما را تا سطح خودشان پایین می کشند،
    بعد با تجربه ی یک عمر زندگی در آن سطح، شما را شکست می دهند!
    مارک تواین


*********سخن بزرگان*********
    آدم بدبین، سختی را در هر فرصتی می بیند،
    آدم خوش بین فرصت را در هر سختی.
    چرچیل


*********سخن بزرگان*********
    امید در زندگانی بشر به همان میزان اهمیت دارد که بال برای پرندگان.
    ویکتور هوگو


*********سخن بزرگان*********
    عشق عبارت است از وجود یک روح در دو کالبد؛
    عاملی است که دو تن را مبدل به فرشته واحدی می‌کند.
    ویکتور هوگو


*********سخن بزرگان*********
    چقدر عاقلند آنهایی که در عشق احمق اند.
    ویکتور هوگو


*********سخن بزرگان*********
    علت اینکه ما از موسیقی خوشمان می‌آید این است که در دنیای رؤیاهای خود فرو می‌رویم.
    سرشت‌های عالی، موسیقی را دوست می‌دارند،
    اما بهتر می‌دانند که از آن به عنوان ابزاری برای رسیدن به رؤیاهای خویش استفاده کنند.
    ویکتور هوگو


*********سخن بزرگان*********
    خنده حد فاصل میان انسانها را کم می کند.
    ویکتور هوگو


*********سخن بزرگان*********
    من اشخاص زنده را آنانی می دانم که مبارزه می کنند.
    بی مبارزه زندگی مرگ است.
    ویکتور هوگو


*********سخن بزرگان*********
    هر آموزشگاهی را که باز کنید، در زندانی را بسته اید.
    ویکتور هوگو

*********سخن بزرگان*********

     آدم ها در اصل توان تحمل خوشبختی را ندارند ، طالبش هستند ، بی تردید ،
    ولی همین که بهش برسند ،
    حرص و جوش می زنند و خواب چیزهای دیگری را می بینند .
    باغ گذر – مارگریت دوراس


 

afshinyk بازدید : 56 یکشنبه 04 آبان 1393 نظرات (0)
1. حماقت

امام علی (ع) می فرماید:

 

فرزندم، مبادا با احمق دوستی کنی، زیرا او می خواهد به  تو نفع رساند اما زیان می رساندت.

 

امام صادق (ع) می فرماید:

 

هر که از دوستی با احمق نپرهیزد نزدیک است که به اخلاق او متخلق شود.

 

2. بخل

 

امام علی (ع) می فرماید:

 

مبادا با بخیل دوستی کنی که او از روا کردن سخت ترین نیازهایت خودداری می کند.

 

3. گناهکاری

 

رسول خدا (ص) می فرماید:

 

هر که به خدا و روز قیامت ایمان آورده است با کافر، برادری و با گناهکار، معاشرت نمی کند و هر که

 

با کافر پیوند برادری برقرار سازد و یا با گناهکار معاشرت کند، کافر و گناهکار می شود.

 

4. دروغ

 

امام صادق (ع) می فرماید:

 

امیر مومنان (ع) بر فراز منبر برآمد و گفت:

 

بر مسلمان سزاست که از پیوند برادری با سه گروه بپرهیزد:

 

گستاخ، احمق و دروغگو. اما گستاخ عمل تو را برایت می آراید و دوست می دارد که تو هم مانند او شوی

 

و تو را بر کار دین و معادت یاری نمی رساند، نزدیک شدن او به تو از روی جفا و سنگدلی است و ورود و

 

خروج او بر تو ننگ است.

 

احمق برای تو خیرخواهی نمی کند و هر چند بکوشد امید ندارد که بدی را از تو باز دارد و چه بسا سود تو را

 

بخواهد اما زیانت رساند. مرگ او بهتر از زنده بودن او و سکوتش بهتر از سخن گفتن و دوراش بهتر از

 

نزدیکی اوست.

 

اما دروغگو که زندگی با او بر تو سزاوار نیست.خوب و بد سخن تو را آشکار نمی کند و سخنان دیگران را

 

برای تو باز می گوید، هرگاه سخنی بشنود آن را به سخنان دیگر می آمیزد تا آن را راست جلوه دهد، اما

 

راست نمی گوید.

 

دشمنی میان مردم را دامن می زند و در دل آنان کینه ها را بارور می کند. پیس از بترسید و مراقب خود باشید .

 

 از کتاب " راز خوشبختی فرزندان"

مولف: محمد الکاتب

مترجم: محمد صادق پارسا

afshinyk بازدید : 52 یکشنبه 04 آبان 1393 نظرات (0)

توصیه‌‌ اخلاقی امیرالمومنین (ع) درباره شوخی

اسلام با در نظر گرفتن استعدادهای بالقوه آدمیان سعی در ارتقای جایگاه معنوی انسان‌ها در نزد خداوند دارد. این نوع نگرش در تمام دستورات ائمه و سفارش‌های دین اسلام نهفته است، بطوریکه با ارائه دستوراتی عینی و ملموس در رابطه با زندگی روزمره و امورات دنیوی انسان‌ها، جانب تعادل را پیش گرفته است و نه مانند برخی ادیان با جانب داری از امورات دنیایی، آخرت را رها کرده و نه با اساس قرار دادن آخرت، ریاضت‌گرایی دنیایی را پیش گرفته است.

شوخی و طنز یکی از ویژگی های رفتار آدمی است که هم می تواند به عنوان یک قابلیت مورد استفاده قرار گیرد و هم می تواند به عنوان یکی از اخلاقیات ناپسند جلوه کند.

بپرهیز از شوخی!

امیرالمومنین علی(ع) می فرمایند: «بپرهیز از شوخی و بازی و مزاح و خنده و سخنان بی فایده و باطل.» (۱)

چاشنی کارهای جدی کمی شوخی!

و در جایی دیگر می فرمایند: «أعقل الناس من غلب جده هزله و استظهر على هواه بعقله‏»؛ عاقل‌ترین مردم کسی است که کارهای جدی او برشوخی‌اش غالب باشد و کمک گیرد از عقل خود برای غلبه بر هوا و خواهش خود. (۲)

در واقع حضرت می فرمایند اگر می خواهید در زمره انسان‌های عاقل به‌شمار آیید، باید کارها و امورات جدی شما بر شوخی و خنده شما پیشی گیرد. حضرت در این گفتار ما را از شوخی منع نمی‌کنند بلکه می‌گویند سعی کنید در کنار کارهای جدی زندگی‌تان کمی شوخی چاشنی کنید نه این که در کنار شوخی و خنده کمی کار جدی چاشنی کنید!

همان طور که در قسمت های پیشن بیان شد اسلام در زمینه شوخی و خنده نیز، جانب اعتدال را رعایت می‌کند و متذکر می‌شود شوخی در حد اعتدال و کم آن مطلوب است، اما اگر از حد گذشت؛ نتایجی در پی دارد که قابل جبران نیستند و تا مدت ها باید به دنبال خلاصی از مشکلات ایجاد شده ناشی از آن باشید.

مضرات شوخی بی جا و بسیار

۱. یاد مرگ مرا از شوخى‏ و کارهاى بیهوده باز مى‏دارد!

علی علیه السلام در نهج البلاغه می فرمایند: «آگاه باشید! به خدا سوگند که یاد مرگ مرا از شوخى‏ و کارهاى بیهوده باز مى‏دارد.» (۳)

حضرت در این سخن شوخی کردن را در زمره بسیاری از کارهای بیهوده و بی ثمر قرار می دهند که انسان را از یاد آخرت غافل می‌کند. گاهی اوقات انسان آن قدر در شوخی و خنده‌های بی مورد زیاده‌روی می‌کند که دیگر جایی برای توجه به خداوند در دل آن‌ها باقی نمی‌ماند. در واقع شوخی بسیار مانند خنده زیاد دل را می‌میراند.

۲. «مردى شوخى‏ نکرد، جز آنکه پاره‏اى از عقل خود را بیرون انداخت.» (۴)

۳. «غلبه کردن شوخی در انسان تصمیم جدی او را در کارها باطل کند.» (۵)

۴. «شوخی بسیار نشانه نادانی است.» (۶)

۵. «مزاح و شوخی سبب جدایی است و کینه در پی دارد.» (۷)

۶. «آفت هیبت و شکوه انسان مزاح و شوخی است.» (۸)

۷. «کسی که شوخی بسیار کند، وقار و سنگینی او کم شود.»(۹)

۸. «کسی که شوخی کند او را سبک شمارند.»(۱۰)

اما جدای از مضرات شوخی زیاد برای شخصیت و تعالی روحی انسان، شوخی می‌تواند در بسیاری از موارد مفید باشد. هرچند که شاید تشخیص جایگاه شوخی به‌جا کار سختی باشد، اما شوخی درست و به موقع خالی از فایده نیست.

موقعیت و جایگاه شوخی

نکته ای که همیشه باید در شوخی کردن مد نظر داشت موقعیت و جایگاه آن است. آیا واقعا فضا و موقعیت ظرفیت شوخی ما را دارد؟ یا شوخی کردن در این فضا باعث سبک مغز جلوه کردن ما می‌شود؟ اما اگر شوخی همراه با نکاتی ظریف باشد قطعا تبعات فوق را در پی نخواهد داشت. در بسیاری اوقات انسان‌ها در شوخی بر ارزش‌های اخلاقی پای نهاده و با شوخی یکدیگر را به تمسخر می‌گیرند و با بیان خلقیات منفی افراد حاضر، بذر کینه می‌کارند.

گاهی اوقات نیز افراد در شوخی های خود ادب را لحاظ نمی‌کنند و این شوخی وقار و متانت آنها را خدشه‌دار می‌کند.

حربه‌ای مفید برای ایجاد روابط دوستانه و محبت آمیز

اما اگر این شوخی برای تلطیف فضا و ملازم با اخلاقیات و رعایت ادب و بدون تمسخر گرفتن افراد باشد؛ فواید بسیاری هم به دنبال خواهد داشت. شوخی می‌تواند یکی از حربه‌های مفید برای ایجاد روابط دوستانه و محبت آمیز باشد. انسان‌ها می‌توانند با شوخی‌های خود سنگینی فضا را بشکنند و روابط را نزدیک‌تر سازند.

از عوامل مهم موفقیت سخنرانان

شوخی می تواند یکی از عوامل مهم موفقیت سخنرانان باشد. وقتی خستگی و بی حوصلگی در مخاطب سرایت کرده و روحیه خواب آلودگی در همه محیط نشت یافته است؛ یک شوخی کوچک می‌تواند محیط را برای ادامه سخنرانی فراهم‌تر کند. نکته‌ای که بسیاری از سخنرانان از آن غفلت می‌کنند و بازدهی سخنان خود را پایین می‌آورند.

در نتیجه می توان گفت در شوخی کردن باید حد اعتدال را رعایت نمود تا از مضرات بی شمار آن در امان بود و از فواید آن بهره‌مند گردید.

 


afshinyk بازدید : 58 یکشنبه 04 آبان 1393 نظرات (0)
زیباترین جملات عاشقانه برای زندگی بهتر

میتوان زیبا زیست…

نه چنان سخت که از عاطفه دلگیر شویم،

نه چنان بی مفهوم که بمانیم میان بد و خوب!

لحظه ها میگذرند

گرم باشیم پر از فکر و امید…

عشق باشیم و سراسر خورشید…

زیباترین جملات عاشقانه برای زندگی بهتر

:: مجله تکناز::

زندگی معلم بزرگی است…:

زندگی می آموزد که شتاب نکن.

زندگی می آموزد چیزهایی که می خواهی به آنها برسی وقتی

دریافتشان می کنی می بینی آنقدر هم که فکر می کرده ای مهم نبوده

شاید هم اصلا مهم نبوده شاید موجب اندوهت نیز شده است.

زندگی می آموزد از دست دادن آنقدر هم که فکر می کنی سخت نیست.

زندگی می آموزد همه لحظات تبدیل به خاطراتی شیرین می شوند

بعدا که می گذری و تو در آن لحظه

بی تابی می کردی و این را نمی دانستی.

زندگی زیباست!

زیباترین جملات عاشقانه برای زندگی بهتر

:: مجله تکناز::

زندگی به من یاد داده

برای داشتن آرامش و آسایش

امروز را با خدا قدم بر دارم

و فردا را به او بسپارم …

زندگی زیباست!

زیباترین جملات عاشقانه برای زندگی بهتر

:: مجله تکناز::

فرصت زندگی کمه…

بزرگوارتر از آن باش که برنجی

و

نجیب تر از آن باش که برنجانی…

زندگی زیباست!

زیباترین جملات عاشقانه برای زندگی بهتر

:: مجله تکناز::

من همیشه خوشحالم، می دانید چرا؟

برای اینکه از هیچکس برای چیزی انتظاری ندارم،

انتظارات همیشه صدمه زننده هستند ..زندگی کوتاه است ..پس به زندگی ات عشق بورز ..

خوشحال باش .. و لبخند بزن .. فقط برای خودت زندگی کن و ..

قبل از اینکه صحبت کنی » گوش کن

قبل از اینکه بنویسی » فکر کن

قبل از اینکه خرج کنی » درآمد داشته باش

قبل از اینکه دعا کنی » ببخش

قبل از اینکه صدمه بزنی » احساس کن

قبل از تنفر » عشق بورز

زندگی این است … احساسش کن، زندگی کن و لذت ببر..

زیباترین جملات عاشقانه برای زندگی بهتر

:: مجله تکناز::

سکوت نکن …

زمزمه کن گاهی !

قدم بزن در کوچه های زندگی …

و گاهی آرام پرواز کن …

این آبی بیکران مال تو نباشد …

مال کیست ؟

زندگی زیباست!

زیباترین جملات عاشقانه برای زندگی بهتر

:: مجله تکناز::

اون لبخندی که برای پنهان کردن دردت میزنی، لبخند خداست به بنده اش

اون لبخندی هم که پشتش خدا باشه تمام مشکلاتو حل میکنه…

زیباترین جملات عاشقانه برای زندگی بهتر

:: مجله تکناز::

زندگی تعداد دم و بازدم ها نیست

بلکه لحظاتی هست که قلبت محکم میزند

بخاطر خنده بخاطر اتفاق های خوب غیره منتظره ،بخاطر شگفتی،بخاطر شادی ،

بخاطر دوست داشتن های بی حساب ، بخاطر عشق ، بخاطر مهربانی

شادی ات را به اطرافت بپراکن و با حد و حصر هایی که گذشته به تو تحمیل کرده، مبارزه کن

زندگی زیباست!

زیباترین جملات عاشقانه برای زندگی بهتر

:: مجله تکناز::

مهربان و ملایم باش،

اجازه نده دنیا تو را زمخت و خشن نماید…

به درد و رنج اجازه نده تو را بیزار نماید…

به تلخی ها اجازه نده، شیرینی زندگیت را، از تو بربایند….

زیباترین جملات عاشقانه برای زندگی بهتر

:: مجله تکناز::

مسیر زندگی یک طناب باریک است که

اگر نتوانید بین عقل و قلبتان تعادل برقرار کنید

سقوط شما حتمی است….!

زندگی زیباست!

زیباترین جملات عاشقانه برای زندگی بهتر

:: مجله تکناز::

از آدم ها بُت نسازید ………!

این خیانت است ………….!

هم به خودتان ……….. هم به خودشان ………..!

خدایی می شوند که خدایی کردن نمیدانند………!

و شما در آخر می شوید سرتا پا کافرِ خدای خود ساخته ………….

زیباترین جملات عاشقانه برای زندگی بهتر

:: مجله تکناز::

چو گل هرجا که لبخند آفرینی

به هر سو رو کنی لبخند بینی

چه اشکت هم نفس باشد، چه لبخند

ز عمرت لحظه لحظه می ربایند

گذشت لحظه را آسان نگیری

چو پایان یافت پایان می پذیری

مشو در پیچ و تاب رنج و غم گم

به هر حالت تبسم کن، تبسم!

زندگی زیباست!

زیباترین جملات عاشقانه برای زندگی بهتر

برای زیبا زندگی نکردن،

کوتاهی عمر را بهانه نکن..

عمر کوتاه نیست…

ما کوتاهی می کنیم!!

زندگی ، لحظه به لحظه ش غنیـــمته، فرصـــته، شانسه ، عشقـــه … ساده ازش نگذر

زندگی زیباست!

 

زیباترین جملات عاشقانه برای زندگی بهتر

 

یه سفره ی ساده نه آب پرتقال و نه نوشیدنی های بالا شهری که چایی خودمون ؛ رنگارنگی سفره مهم

نیست ، مهم چندنفری هستن که دورش نشستن ، پر از عشق ، پر از محبت …

چایی تلخ رو که با عشق دم کنی ، شیرین ترین نوشیدنی دنیا میشه حتی بدون قند

 

زیباترین جملات عاشقانه برای زندگی بهتر

 

به آن هایی که دوستشان دارید

بی بهانه بگویید دوستت دارم

بگویید در این دنیای شلوغ

سنجاقشان کرده اید به دلتان

بگویید گاهی فرصت با هم بودنمان

کوتاه تر از عمر شکوفه هاست

شما بگویید،حتی اگر نشنوند……

زیباترین جملات عاشقانه برای زندگی بهتر

:: مجله تکناز::

و چقــــــدر دیر می فهمیم

که زندگــــــی

همین روزهاییست که منتظــــر گذشتنش هســتیم…

زیباترین جملات عاشقانه برای زندگی بهتر

:: مجله تکناز::

اگر توانم باشد که یک دل را از شکستن باز دارم

به بیهودگی زندگی نخواهم کرد

اگر یارای آن داشته باشم که یک تن را از رنج برهانم

یا دردی را تسکین بخشم

یا انسانی تنها را یاری کنم

که دیگر بار بسوی شادی باز گردد

به عبث زندگی نخواهم کرد

امیلی الیزابت دیکنسون

 

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    نظر شما در مورد وبلاگ چیست؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 173
  • کل نظرات : 25
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 2
  • آی پی امروز : 6
  • آی پی دیروز : 17
  • بازدید امروز : 8
  • باردید دیروز : 20
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 146
  • بازدید ماه : 99
  • بازدید سال : 2,731
  • بازدید کلی : 26,962